در حالات و وقايع كربلا وارد شده كه عدهاي از سپاه يزيد ميگفتند .....
و از جمله دلايلي كه شناخت و آگاهي لشكر كفر نسبت به امام ـ عليه السّلام ـ را ميرساند، محتواي سخنان و خطبههايي است كه امام حسين ـ عليه السّلام ـ خود را معرفي فرموده و آنان را از جنگ و خونريزي و هتك حرمت آل الله و انتخاب راه شقاوت نهي فرمودند.[3]
در اين جا ترجمة بعضي از فرمايش و خطبة آن حضرت را كه در برابر سپاه دشمن ايستاده و در مقابل آن سيل خروشان كفر كه عمر بن سعد نيز در ميان اشراف كوفه بود، ميآوريم: شما را ميبينم كه براي انجام كاري در اين جا اجتماع كردهايد كه خدا را به خشم آوردهايد، و خدا روي از شما برتافته و عقابش را بر شما نازل كرده و از رحمت خود شما را دور ساخته است. نيكو پروردگاري است خداي ما، و شما بد بندگاني هستيد كه به طاعت او اقرار كرده و به رسولش ايمان آورده ولي بر سر ذريه و عترت او تاختيد و تصميم بر قتل آنها گرفتيد، شيطان بر شما غالب گرديد و خداي بزرگ را از ياد برديد، هلاك باد شما و آن چه ميخواهيد. انا لله و انا اليه راجعون. اينان جماعتي هستند كه پس از ايمان كافر شدند، دور باد رحمت پروردگار از ستمگران... .[4]
و نيز هنگامي كه اصحاب امام ـ عليه السّلام ـ با سپاه عمر به سعد درگير شدند و آتش جنگ برافروخته شد، در آن هنگام نيز امام ـ عليه السّلام ـ فرياد برآورد كه: أما مُغيثٍ يُغيثُنا لوجه الله؟ أما من ذابّ يَذُبُّ عن حَرم رسولِ الله؟
ترجمه: آيا فرياد رسي است كه ما را به خاطر خدا ياري دهد؟ آيا مدافعي هست كه از حرم رسول خدا دفاع نمايد؟![5]
و از جملة دليل بر اين كه، آگاهانه با آن حضرت جنگيدند، در خواست جايزه از يزيد و سران سپاه و انتظار تشويق آنان ميباشد، پس با آن همه خطبههايي كه آن حضرت در مقابل سپاه كفر و يزيديان ايراد فرمودند و همگي صداي حضرت را ميشنيدند، و با آن اشخاص سرشناس و معروف كه در هر دو صف ـ حق و باطل ـ حضور داشتند و دائماً از جنگ با فرزند زهرا ـ سلام الله عليها ـ و امام معصوم سخن ميراندند و اصلاً صحنه و وضع ظاهري و حركات هر دو سپاه كاملا براي هر شخصي كه در آن جا بود، حاكي از افكار و نيات آنان داشت، و كسي نميتواند دليلي بر جهل داشته باشد و يا اين كه بگويد، چون عدهاي جاهل بودند، قصدشان از جنگ، خير بوده! چرا كه قبل از واقعة كربلا و حتي در خود صحنة كربلا و جنگ، چندين بار، دوست از دشمن و حق از باطل ممتاز ميگشت و خودشان و نيت و هدفشان را مشخص ميكردند و حتي بعضيها قصد پليدشان را بر زبان ميآوردند، چنان كه در تاريخ آمده سنان بن انس نخعي هنگامي كه پيكر پاك أبا عبدالله الحسين ـ عليه السّلام ـ در گودال قتلگاه افتاده بود، فرود آمد و شمشير بر حلق شريف او زد و ميگفت: من سر ترا از جدا ميكنم و ميدانم پسر پيغمبري، و مادر و پدرت از همه بهترند، آن گاه آن سر مقدس را جدا كرد.[6]
بنابراين در جريان كربلا، جاهل قاصري نبود و همگان، امام و هدف او را ميشناختند، و هم اينان شريك در قتل آن حضرت و اسير گشتن آل الله ـ عليهم السّلام ـ و شريك جناياتي كه در اثر تقصير و اهمال كاري آن نامردان شده ميباشند.
براي مطالعه بيشتر به كتاب نفس المهموم شيخ عباس قمي و قصه كربلا علي نظري منفرد مراجعه نماييد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ابو مخنف، الأزدي وقعة الطفّ، تحقيق الشيخ محمد هادي اليوسفي الغروي، موسسه النشر الاسلامي لجماعة المدرسين بقم، چاپ اول 1367، ص 193.
[2] . علي نظري منفرد، قصة كربلا، انتشارات سرور، چ چهارم، 1377 ش، ص 228، به نقل از حياة الامام الحسين، 3/118.
[3] . علي نظري منفرد، قصة كربلا، انتشارات سرور، چ چهارم، ج 2، ص 259، به نقل از حياة الامام الحسين، 3/184.
[4] . علامة مجلسي، بحار الانوار، ج 45، چاپ دار الكتب الاسلاميه، ص 45، و علي نظري منفرد، قصة كربلا، چاپ چهارم، ص 273.
[5] . علي نظري منفرد، قصة كربلا، انتشارات سرور، چ چهارم، ج 2، ص 290.
[6] . ابوالحسن شعراني، دمع السّجوم ترجمه نفس المهموم، شيخ عباس قمي، چاپ انتشارات علميه اسلاميه، 1374، ص 195.
نظرات شما عزیزان: